سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

روز دهم

    نظر

به همین زودی به یک چهارم راه رسیدم. الحمدالله رب العالمین.....

بعضی کارها را به خیلی مرتب توی این ده روز انجام دادم بدون وقفه و سعی کردم کیفیت انجامشون هم عالی باشه. مثل مراقبه کردن صبح ها . هر روز نیم ساعت. خیلی وقته که مراقبه می کنم اما همیشه منقطع بود. پنج روز مراقبه می کردم روز ششم خواب می موندم. روز هفتم کاری برام پیش می اومد و خلاصه بهانه ها جور می شدند تا انجامش ندهم. دوباره بعد از ده روز از سر می گرفتم. اما هر کاری ،چه مراقبه چه کارهای دیگه برای اینکه نتیجه بخش باشه باید مستمر باشه. برای مستمر بودن هم پشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتـــــــــــــــــــــکار لازمه. پشتکار هم اگر نداشتیم بهانه خوبی برای رویگردانی از کارها نیست. هر چیزی با تمرین و مداومت به دست میاد. حتی خود پشتکار.......

خوب حالا که این همه راضیم از اینکه حداقل این یک کار را با کیفیت و مطابق آنچه می خواستم انجام دادم تصمیم دارم دو تا کار دیگه هم که مدتهاست غیر مستمر و گسسته انجام می دم پیگیر و با اراده انجام بدم. هنوز مطمئنم نیستم اون دو تا کار چی باشه... حتما باید کاری باشه که برام لذت بخش باشه. مطمئنم که می خوام یکی از این سه تا کار باشه خواندن کتاب؟ یادگیری زبان ؟ گوش کردن برنامه های صوتی و بعد پیاده کردنشون؟ زمانش را هم می خوام بذارم بعد از مراقبه......... این را مطمئنم...........

شاید اگر چند سال پیش کسی به من می گفت همه بدبختی ها و غمهای انسان از بی ایمانی به خداست باور نمی کردم....... اما الان یقین دارم هر کسی که ایمان خودش را محکم کنه و رابطه خودش را با خدا درست کنه هیچ وقت غمگین و محزون نخواهد بود. این غمهای من هم به خاطر اینه که ایمانم هنوز قوی نیست. برای همینه که چله می گیرم برای همینه که همه تلاشم را می کنم . نشانه ها می رسن مثل غم که یک زنگ خطره که هنوز کامل خودت را رها نکردی در دستان خداوند هنوز ایمان کامل به این جمله که خداوند سلامتی، فراوانی، نعمت و رحمته و آن را برای همه آفریدگانش می خواد ایمان نیاوردی. معلومه که هنوز خودت را محصور کردی در چنگ خودت برای همینه که غمگینی. هر کسی خداوند را در درون خودش جستجو کنه مستمر  با ایمان، حتما پیدایش می کنه و اون روز روز پایان غمها و غصه هاشه...........

این شعر مولانا معرکه است. همه اون چیزهایی هست که من لازم داشتم کسی تاییدش کنه. در باره غم و شادی عمیق یکی شدن با خدای درون..........

عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش

خون انگوری نخورده باده شان هم خون خویش

هر کسی اندر جهان مجنون لیلی شدند

عارفان لیلی خویش و دم به دم مجنون خویش

ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این

بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش

گر تو فرعون منی از مصر تن بیرون کنی

در درون حالی ببینی موسی و هارون خویش

لنگری از گنج مادون بسته‌ای بر پای جان

تا فروتر می‌روی هر روز با قارون خویش

یونسی دیدم نشسته بر لب دریای عشق

گفتمش چونی جوابم داد بر قانون خویش

گفت بودم اندر این دریا غذای ماهیی

پس چو حرف نون خمیدم تا شدم ذاالنون خویش

زین سپس ما را مگو چونی و از چون درگذر

چون ز چونی دم زند آن کس که شد بی‌چون خویش

باده غمگینان خورند و ما ز می خوش دلتریم

رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون خویش

خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال

هر غمی کو گرد ما گردید شد در خون خویش

باده گلگونه‌ست بر رخسار بیماران غم

ما خوش از رنگ خودیم و چهره گلگون خویش

من نیم موقوف نفخ صور همچون مردگان

هر زمانم عشق جانی می‌دهد ز افسون خویش

در بهشت استبرق سبزست و خلخال و حریر

عشق نقدم می‌دهد از اطلس و اکسون خویش

دی منجم گفت دیدم طالعی داری تو سعد

گفتمش آری ولیک از ماه روزافزون خویش

مه کی باشد با مه ما کز جمال و طالعش

نحس اکبر سعد اکبر گشت بر گردون خویش